جدول جو
جدول جو

معنی تله خنه - جستجوی لغت در جدول جو

تله خنه
بخشی از تله ی مخصوص پرندگان که نخ تله در میان آن جهت گرفتار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چِلْ لَ نَ)
دهی از دهستان صوفیان بخش شبستر شهرستان تبریز که در 7 هزارگزی خاور شبستر و 2 هزارگزی راه شوسه و خطآهن تبریز به مرند واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 389 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات. محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش ماشین رو است. این آبادی در دو محل بفاصله 2 هزارگز بنام چله خانه بالا و چله خانه پایین مشهور است و سکنۀ چله خانه بالا 318 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چِلْ لَ / لِ نَ / نِ)
خانه ای که مرتاضان ایام چله در آن بسربرند. (آنندراج). آنجائی که در مدت روزه داشتن توقف کرده و در را بروی خود می بندند. (ناظم الاطباء). جای چله نشستن. محل ریاضت کشیدن و چله گرفتن چله نشینان. جای اعتکاف صوفیان و زهاد:
به چشم کم منگر در دوات تیره دلم
که چله خانه یوسف درون چاه من است.
صائب (از آنندراج).
بااین قد خمیده نگشتیم گوشه گیر
در چله خانه ای ننشیند کمان ما.
زکی ندیم (از آنندراج).
رجوع به چله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لِ زَ)
دهی از دهستان قیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و همچنین نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران به اهواز است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ نَ / نِ)
مکانی که در زیرزمین سازند و در ایام گرما، در آنجا نشینند، به عربی آن را مطموره و به فارسی نهانخانه نیز گویند. (آنندراج). زیرزمین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیرزمین و غار و مغاره. (ناظم الاطباء) : نواب معزی الیه که از ترس گلولۀ توپ، ته خانه ای بجهت خود از حفاران کنده و در آنجا مقیم بود. (مجمل التواریخ گلستانه) ، آخرین اسباب کم ارز خانه. آنچه باقیمانده است از چیزهای کم بها بعد از فروش اسباب خانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ دِ)
دهی از دهستان سهندآباداست که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 563 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
خانه ای که مرتاضان و درویشان ایام چله را در آن بسر برند جای چله نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
نی قلیان
فرهنگ گویش مازندرانی
نی قلیان
فرهنگ گویش مازندرانی
آرواره ی پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
مال توست
فرهنگ گویش مازندرانی
آلوده به گل
فرهنگ گویش مازندرانی
آشپزخانه، آتش دان سماور، محلی برای خشک کردن برگ های توتون، گلخن حمام
فرهنگ گویش مازندرانی
خنده خنده
فرهنگ گویش مازندرانی
نخود خودرو که تلخ مزه و غیره خوراکی است
فرهنگ گویش مازندرانی
محفظه ی غار مانند در زیرسنگ، واقع در شرق روستای لاشک کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۲۵۰۰ متر در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
برای تو، مال تو
فرهنگ گویش مازندرانی